جدول جو
جدول جو

معنی کاس پلی - جستجوی لغت در جدول جو

کاس پلی
خربزه ای که یک طرف آن رشد نکرده باشد، این واژه در مورد اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پُ لَ / لُو)
قسمی از اقسام پلوها است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شهری از آلمان، کرسی ’هس’ در ساحل ’فولدا’. جمعیت 175900 تن. محل ساختن ابزارهای بصری و نوری
لغت نامه دهخدا
(کاپْ پُ)
خانوادۀ معروف فلورانس. - ژینوکاپ نی مدافعنظامی جمهوری شد (1350- 1420 میلادی) ژینوکاپ پنی، رجل سیاسی و مورخ، متولد در فلورانس (1792- 1876 میلادی)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشینی است در کورس به ایالت باستیا که 760 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(گِ)
اندوده به کاهگل: اتاق کاهگلی، خانه کاهگلی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه، در 17500 گزی خاور هشتیان، 95هزارگزی باختر ارابه رو حماملر به قولونجی، دره و سردسیر مالاریائی و دارای 46 تن سکنه است، آب از چشمه دارد، محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی آن جاجیم بافی است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بلغت تنکابن اسم جرّی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی قنابری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاسه پیل
تصویر کاسه پیل
نوعی نقاره: (آواز بوق و دهل و کاسه پیل بخاست گفتی روز قیامت است) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پلو. طرز تهیه: گوشت بره خام را در روغن و پیاز و کشمش تاب داده در پلو گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاک پزی
تصویر کاک پزی
شغل و عمل کاک پز، دکان کاک پز: (و آنجا کاک پزی است و کاک پاکیزه نهاده) (اسرارالتوحید)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی پلو. طرز تهیه آن چنین است که گوشت را ریزه ریزه کرده با دنبه و پیاز و قدری روغن هم داغ کرده در میان باطیه نازک گذارده سرش را بسته و در وقت چلو دم کردن باطیه را ته دیگ گذارند و با ادویه دم کنند و اگر بخواهند در موسم هر ترشی از آن ترشی زنند
فرهنگ لغت هوشیار
((پُ لُ))
قسمی پلو. طرز تهیه آن چنین است که گوشت را ریزه ریزه کرده با دنبه و پیاز و قدری روغن هم داغ کرده در میان باطیه نازک گذارده، سرش را بسته و در وقت چلو دم کردن باطیه را ته دیگ گذارند و با ادویه دم کنند و اگر بخواهند، در موسم هر ترشی از آن تر
فرهنگ فارسی معین
کاسه لیس، چاپلوس
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف سفالی یا فلزی کوچک با کاربردهای گوناگون، نوعی پیاله
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوی دست، جلوی دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
غذایی از: ماست و پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج دم نکشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
تازه پر در آورده
فرهنگ گویش مازندرانی
خرمگس، مگس خونخوار کوهستانی البرز مرطوب، اسپله، ماهی درشت اندام خزری با سر بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی